-
اموزش محاسبات عددی
سهشنبه 19 آذر 1398 23:00
سلام امروز میخوام سایتی رو براتون معرفی کنم که اموزش محاسبات عددی رو که در تمام رشته های مهندسی تدریس میشه رو بصورت رایگان گذاشه و شما میتونید این جهت دسترسی به این سایت از اینجا اقدام کنیدجهت ورود به صفحه اموزش محاسبات عددی اینجا کلیک نمایید.
-
دانلود محاسبات عددی(PDF)
سهشنبه 19 آذر 1398 22:59
برای دانلود محاسبات عددی به صورت رایگان میتوانید به یکی از لینک های زیر مراجعه نمایید:www.tala-download.irwww.parsiblog.com
-
غار سلاطین
شنبه 19 مرداد 1398 23:37
جلد اول …قسمت نوزدهم غار سلاطین فورد فکر میکرد که من مرده ام برای همین منو به سوی گودالی که در غار بود میبرد. چشمامو آرام باز کردم طرز قرار گرفتن من در آغوش فورد طوری بود که انگار متوجه باز بودن چشمان من نشود. درون غار خیلی زیبا بود و شعله های آتش که در مشعل قرار داشتند به غار روشنایی میبخشیدند ، در مرکز غار چیزی...
-
محافظین عصا
شنبه 19 مرداد 1398 23:35
جلد اول … قسمت هجدهم محافظین از پشت درختان غاری را دیدم ، غاری از جنس سنگ های درخشان که نمایی بسیار زیبارا فراهم کرده بودند. با خودم فکر میکردم که آیا این غار سلاطین است؟ یا نه ؟ اطرافمو بررسی کردم ، کسی آنجا نبود به سوی غار پیش رفتم. وقتی به در ورودی غار رسیدم دومجسمه را دیدم که حدودا قد هرکدام 10متر بود از بزرگی آن...
-
پیشگویی -بلک ویزارد
شنبه 19 مرداد 1398 23:33
جلد اول…قسمت هفدهم گوی پیشگویی آرام آرام قدم میزدم در جایی که زیباتر از هر جای دیگر بود جایی که درختانش از سرسبزی و چمن هایش از نرمی خوشحال بودند. صدایی شنیدم به پشت سرم برگشت منبع صدا پشت درختانی بود که به یکدیگر وصل شده بودند دوباره صدارو شنیدم اما صدا واضح نبود تا بفهمم که صدای چیه. به سمتش حرکت کردم و با رسیدن به...
-
زندان بلک ویزارد
شنبه 19 مرداد 1398 23:31
جلد اول…قسمت شانزدهم زندان آرام آرام به سمت صدا حرکت کردم ، پاهایم ازشدت ترس میلرزیدند آرام زمزمه کردم : کی اونجاست. چیزی جز سکوت نشنیدم به راهم ادامه دادم و به طرف انتهای سلول رفتم ولی وقتی به دیوار روبه روم رسیدم کسی آنجا نبود خواستم برگردم که صدای غرش ضعیفی از پشتم شنیدم ، توان برگشتن را نداشتم ولی باید میفهمیدم در...
-
نقشه-black wizard
شنبه 19 مرداد 1398 23:29
جلد اول …قسمت چهاردهم نقشه اِلف ها رو میتوانستم ببینم که در حال ساخت قصر خودشون بودند. قصر درحال ساخت خیلی عظیم بود و احتمالاً تعداد اِلف ها هم زیاد بود چون قصر بزرگی به آن اندازه تعداد زیادی افراد میخواست. به دروازه تازه ساخته شده نگاه کردم واقعا اِلف ها باهوش و قدرتمند بودند که این بنای زیبا رو ساخته بودند ، با...
-
خون-black wizard
شنبه 19 مرداد 1398 23:26
جلد اول قسمت نهم تو همین فکر بودم که دستی رو روی شونم احساس کرد و بلا فاصله به عقب کشیده شدم ، آقدر ناگهانی بود که نفسم حبس شد ریه هایم از شدت کشش قفل شده بودند و نمیتوانستم نفس بکشم . به پشت سرم نگاه کردم سث بود باورم نمیشد ، چرا باید منو با این همه زور به عقب میکشید ؟ خواستم حرفی بزنم که اشاره کرد ساکت باشم و به...
-
نفرین شده-black wizard
شنبه 19 مرداد 1398 23:24
جلد اول-قسمت6 داستانش طولانیه اما از آنجایی که راه طولانی در پیش داریم برات تعریف میکنم من یه گرگینه عادی بودم مثل همۀ فامیل و دوستام ، هیچ فرقی نداشتم ، با اونا بزرگ میشدم و زندگی رو می آموختم ، اما روزی اتفاق بدی افتاد ، اتفاقی که هرگز از یادم نمیره ، خیلی تلخ بود . جادو گرا ، جادوگر های جنگل تاریک ، جادوگر های بلک...
-
گرگینه- black wizard
شنبه 19 مرداد 1398 23:21
جدل اول-قسمت چهارم از جام بلند شدم تمام بدنم درد میکرد و اصلا احساس آرامشی از دست درد نداشتم ، بدنم پر از زخم بود زخم های سطحی و عمیق ، زخم های عمیق برگ هایی روشون رو پوشونده بود . به اطراف نگاه کردم ، تو یه خونه قدیمی بودم و همه جای خونه بهم ریخته بود ، انگار سالها میشد که تو این خانه کسی زندگی نمیکرد . صدایی از...
-
عشق قدیمی- black wizard
شنبه 19 مرداد 1398 23:16
هی جک اینطرفم منو نگاه کن ، به سمت صدا برگشتم صدا برایم آشنا بود ، پشت درختان سایه ای دیدم به سمتش دویدم . ولی چیزی پیدا نکردم ، سرگردان شده بودم. دوباره همان صدا تکرار شد هی جک اینطرف،به سمت صدا رفتم اینبار سریعتر و تند تر ، وقتی رسیدم صاحب صدارو کاملا شناختم ، این امکان نداشت نه ، امکان نداشت اون اینجا باشه کسی که...
-
برکه مرگ
شنبه 19 مرداد 1398 23:13
جلد اول – فصل 2 برکه مرگ بیرون جاده برکه ای دیدم و از انجایی که بدنم اب زیادی از دست داده بود ناخود اگاه به سمت اب رفتم اب کمی دور تر از جاده بود وبرای رسیدن بهش باید از گودال های مقابلم که خیلی عمیق بودند و ته ان ها معلوم نبود میگذشتم خاک زمین به علت رطوبت جنگل خیس و لیز بود و راه رفتن را دشوار میکرد. مجبور بودم به...
-
نبرد جادوگر سیاه
جمعه 28 تیر 1398 23:33
جلد اول…پافصل نزدهم نبرد از خواب بیدار شدم هنوز خورشید طلوع نکرده بود ، به فکر خوابی که دیده بودم افتادم واقعا عجیب بود مردی دیدمکه ظاهرش چندان دیدنی نبود شنلی که پوشیده بود و کلاه شنل باعث شده بود صورتش در تاریکی پنهان بماند اما چیزی که عجیب بود چشماش بود ، چشمانش در آن تاریکی که شنل ایجاد کرده بود میدرخشیدند به رنگ...
-
راهنما
پنجشنبه 27 تیر 1398 18:06
قسمت پنجم-جلد اول پامو ول کرد بلند شدم جلو در یه صندلی چرمی بود، روش لم دادم و به گرگ نگاه کردم واقعا عجیب بود، عجیبتر اینکه منو نخورد و با من به مهربانی برخورد کرد، به صورتش نگاه کردم. بهش زل زده بودم و تمام جزئیاتشو بخاطر میسپردم ، سرشو تکون داد و گفت :چته؟ دوست ندارم کسی بهم زل بزنه . ازش پرسیدم :تو جای زخمامو...
-
چگونه ذهن دیگرا ن را بخوانیم!!
پنجشنبه 27 تیر 1398 17:54
حتما بارها برای شما نیز پیش آمده است که افراد نتوانسته اند ذهنتان را بخوانند و به همین خاطر از شما خواسته اند حرفتان را تکرار کنید. افرادی که چنین درخواستی را دارند در این مورد آگاهی ندارند که میتوانند ذهن شما را بخوانند. آنها اینکار را به یک روش ثابت و همانند گذشته انجام میدهند. واقعیت این است که بیشتر افراد...
-
برترین خانواده
پنجشنبه 27 تیر 1398 17:48
بگذارید این مقاله را با یک داستان کوتاه شروع کنیم: یک زن کشاورز در پایان یک روز کاری سنگین، جلوی خانواده اش بجای ناهار تلی از کاه گذاشت ؛ و وقتی آنها با عصبانیت ازش پرسیدند که آیا دیوانه شده است، او پاسخ داد:(چرا؟،از کجا باید بدانم که به من توجه دارید؟ بیست سال برای شما پخت و پز کرده ام و در تمام این مدت از شما کلمه...
-
نفرین شده
پنجشنبه 27 تیر 1398 17:35
جلد اول-قسمت هفتم تنم مور مور شد ، حس کردم اشتباه شنیدم ، واقعا او منو خواسته بود ولی من به چه دردش میخوردم ، پدرم ، پدرم راضی میشد تا تنها فرزندش را به یه جادوگر بده ، باید منتظر میشدم چون هیچکاری نمیتوانستم بکنم ، دوباره به صدایشان گوش دادم پدرم گفت: بلک ویزار این عادلانه نیست تو ، تو نمیتونی پسرمو ازم بگیری ، من...
-
صلح ابدی
پنجشنبه 27 تیر 1398 17:13
جلد اول..قسمت هشت ...از زبان جک-واقعا متاسفم نمیدونستم اینقدر گذشته تلخی داری. _اره ، خیلی تلخ بود هرکسی که جای من بود الان دیگه شاید مرده بود. _بعدش چی شد ؟ بعد از اون وقتی که تورو به بلک ویزارد داد پدرت کجا رفت ؟ الان کجاست؟ _بعدش بلک ویزارد منو به عنوان غرامت از پدرم گرفت ، فکر نمیکردم پدرم منو به ازای یک صلح به...
-
عصای مرگ
پنجشنبه 27 تیر 1398 16:58
جلد اول ....قسمت دهم عصای بلک ویزارد با خودم کلنجار میرفتم و فکر میکردم که اون عصا چی داره که تمام اهالی جنگل میخوان بدست بیارنش ، مگه چه رازی درون اون عصا هست که همه برای بدست آوردنش جانشونو هم میدن تا اونو بدست بیارن؟ به سث نگاه کردم مثل همیشه تو خودش بود ، همیشه تا وقتی که ازش سوال نمیکردم حرف نمیزد ، همه چیز در...
-
الف های جنگلی
پنجشنبه 27 تیر 1398 16:45
جلد اول ...قسمت یازدهم شروع به بررسی اطراف کردم دیدم که از پشت درختان چیزی با سرعت زیادی رد شد ، بعد ناپدید شد خیلی سریع بود و نمیتوانستم تشخیص بدم چیه ، سریع به این طرف و اونطرف میرفت . ترسیده بودم چند قدمی به عقب رفتم و به سث رسیدم خودمو بهش فشار میدادم تا از خطر رو به رو در اما باشم. سث گفت: چرا به من چسبیدی کمی...
-
ملکه دریاها
پنجشنبه 27 تیر 1398 16:24
جلد اول....قسمت دوازدهم ملکه دریا ها گفتم : راستی اسمتو میگی تا آشنا شیم؟ گفت : من لوک سانتر هستم گلادیاتوری از گروه صاعقه. _منم جک رایان هستم از آشناییت خرسندم. به راه افتادیم تو راه ساکت و تو فکر بودم ، فکر این که ماجرای این جنگل کی تموم میشه. همانطور که تو فکر دغدغه ها و گرفتاری هایی که سرم ریخته بود بودم ، لوک...
-
سربازان جنگ
پنجشنبه 27 تیر 1398 15:42
جلد اول...قسمت سیزدهم سربازان جنگ سایه درحال نزدیک شدن بود ، وقتی به فاصله نزدیکی رسید صورتش نمایان شد ، باز هم همان صورت زیبا ، صورتی سفید رنگ و جذابی داشت ، موهای بلوندش جذابیتش رو چند برابر میکرد ، واقعا حیرت آور بود با ضربه کوچک لوک به خودم اومدم . ملکه درست در مقابلم ایستاده بود و نگاهم میکرد سپس از من چشم برداشت...
-
جنگل تاریک-black wizard
دوشنبه 17 تیر 1398 13:37
جلد یک-قسمت اول هی صبر کن…کجا فرار میکنی…وایسا… هوا تاریک بود و رطوبت هوا چمن ها را خیس کرده بود به هر طرف که نگاه می کردم راه برگشت یادم نمیامد. اطراف را بررسی کردم هنگام عبور از کنار درخت بزرکی که کنارم قرار داشت متوجه صدایی از پشت بوته ها شدم، ابتدا فکر کردم دوستانم را پیدا کردم اما وقتی صدای زوزه ای شنیدم ترسیدم ....