مطالب طلایی

هرچی لازم داری رو از ما بخواهید

مطالب طلایی

هرچی لازم داری رو از ما بخواهید

غار سلاطین

جلد اول …قسمت نوزدهم

غار سلاطین

جادوگر سیاه

فورد فکر میکرد که من مرده ام برای همین منو به سوی گودالی که در غار بود میبرد. چشمامو آرام باز کردم طرز قرار گرفتن من در آغوش فورد طوری بود که انگار متوجه باز بودن چشمان من نشود. درون غار خیلی زیبا بود و شعله های آتش که در مشعل قرار داشتند به غار روشنایی میبخشیدند ، در مرکز غار چیزی توجهمو جلب کرد گویی زیبا و آبی …

ادامه...

محافظین عصا

جلد اول … قسمت هجدهم

محافظین

جادوگر سیاه

از پشت درختان غاری را دیدم ، غاری از جنس سنگ های درخشان که نمایی بسیار زیبارا فراهم کرده بودند. با خودم فکر میکردم که آیا این غار سلاطین است؟ یا نه ؟ اطرافمو بررسی کردم ، کسی آنجا نبود به سوی غار پیش رفتم. وقتی به در ورودی غار رسیدم دومجسمه را دیدم که حدودا قد هرکدام 10متر بود از بزرگی آن ها سرم گیج رفت ، قدمی …

ادامه...

پیشگویی -بلک ویزارد

جلد اول…قسمت هفدهم

گوی پیشگویی

جادوگر سیاه

آرام آرام قدم میزدم در جایی که زیباتر از هر جای دیگر بود جایی که درختانش از سرسبزی و چمن هایش از نرمی خوشحال بودند. صدایی شنیدم به پشت سرم برگشت منبع صدا پشت درختانی بود که به یکدیگر وصل شده بودند دوباره صدارو شنیدم اما صدا واضح نبود تا بفهمم که صدای چیه. به سمتش حرکت کردم و با رسیدن به آن درختان هوا ابری شد و سیاهی همه …

ادامه...

زندان بلک ویزارد

جلد اول…قسمت شانزدهم

زندان

جادوگر سیاه

آرام آرام به سمت صدا حرکت کردم ، پاهایم ازشدت ترس میلرزیدند آرام زمزمه کردم : کی اونجاست. چیزی جز سکوت نشنیدم به راهم ادامه دادم و به طرف انتهای سلول رفتم ولی وقتی به دیوار روبه روم رسیدم کسی آنجا نبود خواستم برگردم که صدای غرش ضعیفی از پشتم شنیدم ، توان برگشتن را نداشتم ولی باید میفهمیدم در چه دردسری افتادم آرام آرام به پشت سرم برگشتم دو چشم …

ادامه...

نقشه-black wizard

جلد اول …قسمت چهاردهم

نقشه

جادوگر سیاه

اِلف ها رو میتوانستم ببینم که در حال ساخت قصر خودشون بودند. قصر درحال ساخت خیلی عظیم بود و احتمالاً تعداد اِلف ها هم زیاد بود چون قصر بزرگی به آن اندازه تعداد زیادی افراد میخواست. به دروازه تازه ساخته شده نگاه کردم واقعا اِلف ها باهوش و قدرتمند بودند که این بنای زیبا رو ساخته بودند ، با نشستن دستی روی شونم از فکر بیرون رفتم و سریع به …

ادامه...