مطالب طلایی

هرچی لازم داری رو از ما بخواهید

مطالب طلایی

هرچی لازم داری رو از ما بخواهید

گرگینه- black wizard

جدل اول-قسمت چهارم


از جام بلند شدم تمام بدنم درد میکرد و اصلا احساس آرامشی از دست درد نداشتم ، بدنم پر از زخم بود زخم های سطحی و عمیق ، زخم های عمیق برگ هایی روشون رو پوشونده بود .

به اطراف نگاه کردم ، تو یه خونه قدیمی بودم و همه جای خونه بهم ریخته بود ، انگار سالها میشد که تو این خانه کسی زندگی نمیکرد .

صدایی از بیرون خونه توجهمو جلب کرد ، سایه بزرگی درحال نزدیک شدن به خانه بود ، سریع به زیر تخت خواب پناه بردم ، این باور نکردنی بود ،یعنی باز هم قرار بود اتفاق بدی برایم بیافتد ، صاحب سایه همان گرگ سیاهی بود که از بدو ورودم منو میپایید ، این گرگ رو هم در خواب دیده بودم اره خودش بود .

ترس امانمو بریده بود ، حتی نفسمم را هم حبس کرده بودم تا متوجه حضور من نشود ، به خودم بد وبیراه میگفتم و لعنت میفرستادم ، نباید زندگیم اینگونه پایان میافت نه ، ولی از شانس مزخرف من هر بلای بدی که بود رو تجربه میکردم همیشه از اینکه اینگونه شانس بدی داشتم متنفر بودم.

ادامه...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.