مطالب طلایی

هرچی لازم داری رو از ما بخواهید

مطالب طلایی

هرچی لازم داری رو از ما بخواهید

ملکه دریاها

جلد اول....قسمت دوازدهم
ملکه دریا ها
گفتم : راستی اسمتو میگی تا آشنا شیم؟
گفت : من لوک سانتر هستم  گلادیاتوری از گروه صاعقه.
_منم جک رایان هستم از آشناییت خرسندم.
به راه افتادیم تو راه ساکت و تو فکر بودم ، فکر این که ماجرای این جنگل کی تموم میشه.
همانطور که تو فکر دغدغه ها و گرفتاری هایی که سرم ریخته بود بودم ، لوک ایستاد و بهم گفت پیاده شم ، پیاده شدم همان منظره زیبا روبه روم بود ، اینبار زیباییش چندین برابر شده بود ، درختان زیباتر شده بودند ، چه اتفاقی افتاده بود؟ چرا اینبار اینجا خیلی زیبا شده بود؟
به لوک گفتم : قبلا اینجا به این زیبایی نبود.
گفت : اره تو حتما از راه شکار وارد شدی...

ادامه...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.